زمانی که قرآن بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شد، انسانها در میان باورهای خرافی زیادی متحیر وسرگردان بودند. خدایان بسیاری معبود انسان بودند و اقوام مختلف هر یک بر پای بتی بوسه میزدند. هیچ تمدنی از آلودگی شرک تهی نبود و مظاهر طبیعی در جایگاه خویش قرار نداشت.
قرآن میبایست به تصحیح باورها پرداخته، غل و زنجیرهای خرافی را از پای عقلِ بشر بگسلد. نشان دادن جایگاه حقیقی عناصر و مظاهر طبیعی و سوق دادن انسان به سمت حقیقت، و توجه دادن او به خدای حقیقی و بهره گرفتن از مظاهر طبیعی برای اثبات حقایق غیرمحسوس و متعالی بر عهده قرآن بود. قرآن از محسوسات کمک میگرفت و با بیان ضعف و ناتوانی و تغییر وتحول مدام آنها ذهن انسان را از خدا فرض نمودن آنها باز میداشت و در عین حال، وجود این عناصر را دلیلی بر اثبات حقایق عالم هستی قرار میداد تا بیندیشند و با عبور از ماده به معنا رسند و با گذر از پوست، مغز را دریابند.
از دید قرآن، هدف غایی طبیعتشناسی افزودن معرفت انسانها به خداوند و تقرب به اوست، اما به عنوان اهداف متوسط میتوان یک رشته مسایل دیگر را ذکر کرد که پی بردن به آنها مقدمه رسیدن به آن هدف نهایی میباشد.
با بررسی و مطالعه آیات قرآنی، این نکته به دست میآید که قرآن از پرداختن به پدیدههای طبیعی، اهدافی چند را ـ اعم از هدف غایی و هدف متوسط ـ تعقیب کرده است که عبارتاند از:
بدون شک یکی از اهداف قرآن رهنمون ساختن بشر به خداوند متعال و توجه دادن او به پروردگار بزرگ عالم هستی است. قرآن برای این که خدا را به انسان نشان دهد و عقربه دل او را در جهت خدا نگاه دارد به چگونگی آفرینش موجودات و انواع آفریدهها پرداخته و سترگی حکمتهایی که خدا در آفرینش به کار برده است را به او یادآور شده است، تا انگیزهای باشد برای شکر وحقشناسی. نیز این هدف منظور بوده است که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خداوند است و در چنبره تدبیر او قرار دارد، معرفت فطری و شناخت خود را شکوفایی دهد وتعالیِ بیشتری بخشد.
آیا در قرآن کریم برای اثبات وجود خدا (اثبات صانع) استدلال شده است؟ برخی از مفسران بر این عقیدهاند که آیات زیادی از قرآن از جمله بسیاری از آیاتی که به پدیدههای طبیعی پرداخته است، ناظر به اثبات وجود خداوند بوده و از این رو سعی کردهاند مفاد آن آیات را به صورت برهانهایی درآورند که بازگشت بیشتر آنها به «برهان نظم» است. فخر رازی از این دسته از مفسران است که مسأله «اثبات صانع» را هدف بسیاری از آیات مشتمل بر آیات تکوینی میداند. ولی برخی دیگر از مفسران معتقدند که قرآن کریم اصل وجود خداوند را بینیاز از استدلال دانسته و درصدد اثبات آن برنیامده است و تنها برای اثبات توحید و یگانگی خداوند ونفی هرگونه شریک برای او به استدلال پرداخته است.
به نظر میرسد استدلال دسته اول که بسیاری از آیات را برهان بر اثبات خالق دانستهاند، مخدوش باشد؛ چرا که با دقت نظر و بررسیِ عمیقتر آن آیات به روشنی دانسته میشود که هدف آیات یاد شده «اثبات صانع» نیست و بیشتر درصدد نفی شریک و اثبات توحید و یا تبیین دیگر معارف قرآنی هستند.
نظر مفسران دسته دوم نیز قابل پذیرش نیست؛ چرا که ممکن است قرآن کریم مستقیماً درصدد اثبات وجود خدا برنیامده باشد و یا وجود خدا را قریب به بدیهی و بینیاز از استدلال میدانسته و یا با منکران قابل توجهی مواجه نبوده است تا مسأله اثبات صانع را مطرح کند، ولی به هر حال، میتوان از بیانات قرآنی استدلالهایی برای این مطلب به دست آورد و حتی بعید نیست بگوییم که خود قرآن نیز به طور غیرمستقیم به این استدلالها توجه داشته است. مثلاً منافاتی ندارد که آیهای مستقیماً درصدد اثبات یگانگی خدا باشد، ولی به طور غیرمستقیم اصل وجود خدا را هم ثابت کند، یا آیهای در مقام احتجاج با مشرکان یا منکران نبوت پیامبر اسلام باشد، ولی در ضمن مطلبی بیان کند که مثبِت وجود خدا باشد. برای نمونه، آیه 35 از سوره طور را در نظر میگیریم. این آیه در مقام احتجاج با کافرانی است که از ایمان به پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم سرباز میزدند. در این آیه دو پرسش به صورت استفهام انکاری مطرح شده است:
«أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون»
«آیا آنان بدون خالق پدیدار شدهاند یا خود خالق خویش هستند؟»
بدون شک این آیه آشکارا در مقام اثبات وجود خدا نیست، ولی در ضمن میتوان برهانی برای این مطلب از آن استنباط کرد، به این صورت که: مقصود از «شیء» در آیه شریفه یا ماده قبلی است (که در این فرض معنای آیه چنین میشود: آیا ایشان بدون ماده قبلی آفریده شدهاند یا خود خالق خویشاند؟) و یا منظور از شیء هدف و غایت است (یعنی آیا ایشان بیهدف آفریده شدهاند یا خود خالق خویشاند؟) و یا مقصود از شیء آفریننده است. فرض اول و دوم با ذیل آیه سازگار نیست؛ به این معنی که پرسش اول آیه با پرسش دوم هماهنگ نیست. همسنگ پرسش دوم، که آیا ایشان خود آفریننده خویشاند، این پرسش است که آیا ایشان بدون آفریننده آفریده شدهاند؟
بر این اساس، چنین استدلال میشود: انسان یا بدون آفریننده و خود به خود به وجود آمده است یا باید خود آفریننده خویش باشد یا باید آفریننده دیگری داشته باشد، و از آن جا که بطلان احتمال اول و دوم روشن است، پس ناچار احتمال سوم صحیح است و آن این که «آفریننده» دارد.
نکته ظریف در آیه این است که به جای گفتن «ألیس لهم خالق أم هم الخالقون» فرموده است: «أم خلقوا من غیر شیء أم هم الخالقون» تا روی مخلوق بودن ایشان تکیه شود (خلقوا) و بطلان هر دو احتمال روشنتر شود.(1)
بنابراین، میتوان از قرآن اشارات ضمنی به مسأله اثبات صانع را نیز دریافت کرد و یا دست کم از مطالب قرآنی، مقدماتی برای استدلال به وجود خالق به دست آورد. از این دست آیات، نمونههای زیر را میتوان نام برد:
«إنّ فی السموات و الأرض لآیاتٍ للمؤمنین و فی خلقکم و ما یبثّ من دابّةٍ آیاتٌ لقومٍ یوقنون»(2)
«بدون شک در آسمانها و زمین نشانههای فراوانی است برای آنها که اهل ایماناند وهمچنین در آفرینش شما و جنبندگانی که در سراسر زمین منتشر ساخته نشانههایی است برای جمعیتی که اهل یقیناند.»
علامه طباطبایی نوشته است:
«نشانه هر چیز، علامت اوست که بر او دلالت کرده و به او اشاره میکند و معنی آیه این است که در وجود آسمانها و زمین جهاتی وجود دارد که دلالت میکند خداوند متعال خالق آنهاست؛ زیرا آسمانها و زمین ذاتاً نیازمند صانعی هستند که آنها را به وجود آورد ... و نیز در وجود انسانها و تمامی جنبندگان، از این جهت که مخلوق میباشند، نشانههایی ـ بر این مطلب ـ وجود دارد.»(3)
زمخشری نیز نوشته است:
«اگر کسی با دیده انصاف و نظر صحیح به آسمانها و زمین بنگرد، میداند که اینها همه آفریده هستند و به صانع و خالق نیاز دارند، پس به وجود خداوند اقرار خواهد کرد.»(4)
مرحوم طبرسی نوشته است:
«در آسمانها و زمین و در آفرینش بدیع شما و جانوران نشانههایی است که بر وجود صانع مدبر دلالت دارد.»(5)
فخر رازی نوشته است:
«در ذات آسمانها و زمین احوالی وجود دارد که بر وجود خداوند دلالت میکند، همانند حجم و کیفیت و حرکات آنها و نیز خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و دریاها همگی نشانهاند ... زمین و آسمان جسم است که از تغییر و تحول خالی نیست و هر چیزی که از تغییر و تحول خالی نباشد حادث است و هر حادثی نیاز به محدث دارد. همچنین حرکت هر فلکی مختص به جهت معینی است و نیز حرکت افلاک از جهت سرعت یکسان نیست. از آن جا که هر فلکی نسبت به جهت حرکت و سرعت سیر خود دارای نسبت امکانی است ـ یعنی ممکن بود که به جهت دیگری و با سرعت دیگری سیر کند ـ پس در تعیین این جهت خاص و آن سرعت ویژه نیاز به فاعلی مختار است که از بین جهات مختلف، جهت موجود و از بین سرعتها، سرعت موجود را به هر فلکی بخشیده است وگرنه تعیین جهت و سرعت خاصّ ترجیح بلامرجح است.»(6)
شیخ محمد سبزواری نیز نوشته است:
«آیات آسمانی همان سیارات و ستارگان هستند و آیات زمینی کوهها و درختان و حیوانات و دریاها و نهرها و چشمهها و گیاهان و مراتع که هر یک نشانهای هستند بر صانع مقتدر حکیم.»(7)
«وفی الأرض آیاتٌ للموقنین»(8)
«در زمین نشانههایی است برای آنان که اهل یقیناند.»
احمد مصطفی مراغی نوشته است:
«یعنی در زمین دلایلی بر وجود خالق متعال و قدرت عظیم او موجود است و هر کس در صنوف نباتات و حیوانات و کوهها و دشتها و دریاها و درهها تفکر کند آن را مشاهده میکند.»(9)
زمخشری نیز نوشته است:
«در زمین نشانههایی وجود دارد که بر وجود صانع و نیز بر قدرت و حکمت و تدبیر او دلالت میکند؛ چرا که زمین را گسترانیده و در آن راهها قرار داده است و قطعههایی از زمینهای سخت و نرم آفریده و انواع درختان با میوههای مختلف که در رنگ و طعم و رایحه متفاوت میباشند قرار داده و همگی این نعمتها با نیاز ساکنان زمین، سازگار است و نیز معادن و چشمهها و حیوانات مختلف همگی دلایلی هستند برای کسانی که به دنبال برهان بوده و راه اعتدال میپیمایند.»(10)
«وهو الذی أنزل من السماء مآءً ... انظروا إلی ثمره إذا أثمر»(11)
«او همان کسی است که از آسمان آبی فرود فرستاد ... به طرز رسیدن میوه آن چون ثمر دهد بنگرید ... .»
طبرسی نوشته است:
«به رسیدن میوهها به دیده عبرت بنگرید و آن را از ابتدا تا انتها ملاحظه کنید که چگونه طعم و رنگ و بوی و حجمشان از حالتی به حالت دیگر انتقال مییابد تا از آن بر وجود صانع مدبر پی ببرید.»(12)
آلوسی در ذیل همین آیه نوشته است:
«اگر به دیده عبرت نگریسته شود آیات فراوان و نشانههای سترگی بر وجود قادر حکیم و نیز وحدت او نمایان میشود.»(13)
اسماعیل حقی نوشته است:
«در این آیه نشانههای بزرگی بر وجود قادر حکیم و وحدت او یافت میشود.»(14)
فخر رازی نوشته است:
«میوهها از اول ایجاد تا به آخر بر حالت ثابت قرار ندارند و از حالی به حال دیگری منتقل میشوند. مثلاً رنگ سبز آنها به سیاهی یا به سرخی میگراید و طعم آنها از ترشی به شیرینی. این تحولات به سبب نیاز دارد و سبب نمیتواند تأثیر طبیعت یا فصلهای سال یا ستارگان باشد؛ زیرا نسبت این حالات به این اجسام مساوی است، پس ناچار باید مستند به خداوند قادری باشد که [وجود دارد و [تدبیرکننده این عالم است.»(15)
به هنگام نزول قرآن، شرک عالم را فراگرفته بود و دشمنان اسلام در عین پذیرش خلقت آسمانها و زمین توسط خداوند متعال، ربوبیتاللّه بر تمام هستی را منکر بودند. اگر از آنان پرسیده میشد خالق آسمانها و زمین کیست؟ بلافاصله میگفتند: اللّه، ولی در عین حال برای او در پرستش شریک قایل میشدند و تدبیر عالم را به دست موجودات دیگری میدانستند.(16)
قرآن بیشتر از همه به این مسأله توجه نشان داده و از راههای مختلف سعی کرده است بشر را به پرستش خداوند یکتا سوق داده و بند خرافات را از وی بگسلد. بسیاری از آیات تکوینی در قرآن چنین هدفی را پی میگیرد.
نمونه را بنگرید:
«ءَآللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشرکون أَمَّنْ خَلَقَ السمواتِ والأرضَ و أَنْزَلَ لکم مِنْ السَّماءِ ماءً فأنبتنا به حدائقَ ذاتَ بهجةٍ ...»(17)
«آیا خدا بهتر است یا آنچه با او شریک میگردانند؟ [آیا آنچه شریک میپندارند بهتر است] یا آن کس که آسمانها و زمین را خلق کرد و برای شما آبی از آسمان فرود آورد، پس به وسیله آن باغهای بهجتانگیز رویاندیم ... .»
«أَمَّنْ جعل الأرض قراراً و جعل خلالها أنهاراً و جعل لها رواسی و جعل بین البحرین حاجزاً أَإِلهٌ مَعَ اللّه بل أکثرهم لا یعلمون»(18)
«[آیا شریکانی که میپندارند بهتر است] یا آن کس که زمین را قرارگاهی ساخت و در آن رودها پدید آورد و برای آن کوهها را [مانند لنگر] قرار داد و میان دو دریا برزخی گذاشت، آیا معبودی با خدا هست؟ [نه] بلکه بیشترشان نمیدانند.»
«أمّن یهدیکم فی ظلمات البرّ والبحر و من یرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته أَإِلهٌ مع اللّه تعالی اللّه عمّا یشرکون»
«[آیا شریکانی که میپندارند بهتر است] یا آن کس که شما را در تاریکیهای خشکی و دریا راه مینماید و آن کس که بادها را پیشاپیش رحمتش بشارتگر میفرستد؟ آیا معبودی با خدا هست؟ خدا برتر است از آنچه [با او] شریک میگردانند.»
در آیات بالا توحید در خلقت و توحید در ربوبیت پایهای برای توحید معبود شمرده شده است؛ یعنی این آیات پس از آن که خلقت عناصر مختلفی را به خداوند نسبت میدهد و بیان میکند که تدبیرکننده همه آن عناصر [پس از خلقت] نیز کسی جز او نیست نتیجه میگیرد که پس تنها باید به پرستش ذات او پرداخته شود و نباید معبودی غیر او مطرح باشد.
در این آیات نخست به خلقت آسمانها و زمین و نزول باران و برکات ناشی از آن پرداخته وبیان میکند که مبدأ این همه زیبایی و حسن و جمال در عالم حیات کسی جز خداوند نیست وباغهای زیبا و سرورانگیز آفریده اوست.
سپس به موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته [که در عین حرکت سریع به دور خود و به دور خورشید، آنچنان یکنواخت و آرام است که ساکنانش به هیچ وجه آن را احساس نمیکنند] و نیز به نعمت وجود کوهها در زمین اشاره کرده که همچون زرهی قشر زمین را از لرزش نگاه میدارد. آن گاه به حجاب و حایل طبیعی که میان آب شیرین و آب شور اقیانوسها وجود دارد، پرداخته و نیز به جاری شدن نهرها در روی زمین که سرچشمه طراوت و خرمی و مزارع آباد میباشند و میفرماید: آیا این نظام دقیق و مستحکم میتواند مولود تصادف کور و کر و مبدیی فاقد عقل و حکمت باشد؟ حتی بتپرستان نیز چنین ادعایی نکرده ونمیکنند.
سرانجام به نعمت هدایت بشر در تاریکیها به وسیله ستارگان اشاره کرده، از موهبت فرستادن بادهای بارانزا خبر داده که رطوبت هوا و ابرها را از صفحه اقیانوسها برداشته و به نقاط خشک و تشنه میبرند و از قدوم باران خبر میدهند. آیا با این همه باز برای او شریکی وجود دارد و میتوان معبودی غیر او گرفت؟
«إنّ فی خلق السموات والأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل اللّه من السماء من ماءٍ فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّةٍ و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیاتٍ لقومٍ یعقلون»(19)
«در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتاند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده کرده است و انواع جنبندگان را در آن گسترده و نیز در تغییر مسیر بادها وابرهایی که در میان زمین و آسمان معلقاند نشانههایی است برای مردمی که اندیشه کنند.»
خداوند متعال در این آیه شریفه چند مورد از جلوههای ذات پاک خود را در پهنه هستی بیان کرده و به شش بخش از آثار نظم در جهان هستی اشاره کرده است که هر کدام نشانهای از آن مبدأ متعال است. بدیهی است هر جا نظم و انسجام وجود داشته باشد، دلیل بر وجود علم و دانش است و همه جا هماهنگی، دلیل بر وحدت و یگانگی است.
آفرینش این آسمان پرشکوه و کرات عالم بالا و میلیونها ستاره درخشان با نظام دقیق وعجیب خود و نیز آفرینش زمین با انواع مظاهر حیات که در لباس صدها هزار نوع گیاه و حیوان جلوهگر شده است، همه و همه آیینههای درخشان علم و یکتایی ذات پاک خداوندی است.
آمد و شد شب و روز و آمد و رفت روشنایی و تاریکی با نظم خاص و به صورت تدریجی که به کمک آن فصول چهارگانه به وجود میآید و موجودات زنده مراحل تکامل خود را میپیمایند، نشانه دیگری از خداوند است که اگر تغییری نبود و یا تدریجی نبود بساط حیات از روی کره زمین برچیده میشد.
حرکت کشتیهای بزرگ و کوچک در پهنه اقیانوسها به وسیله بادها و خاصیت طبیعی چوب یا فشار مخصوصی که از ناحیه آب به اجسام وارد میشود و آنها را بر سطح آب شناور میسازد، نعمت و موهبتی دیگر است و نشانهای از او.
نزول باران از آسمان که زندگی و حیات را به زمین ارزانی میدارد و آن همه موجودات که از این مایع بیجان، جان میگیرند همه پیامآور قدرت و عظمت اویند.
حرکت و وزش منظم بادها که سهم مهمی در گرده افشانی گیاهان دارند و با جا بهجا ساختن هوای آلوده به تصفیه آن میپردازند، نشانه دیگری از وجود خداست.
ابرهای متراکمی که در بالای سر ما در گردشاند و با وزن سنگین خود برخلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان معلق ماندهاند، نشانهای دیگر از عظمت اویند.
قرآن پس از یادآوری این جلوههای بدیع و نشانههای آشکار میفرماید:
«ومن الناس من یتّخذ من دون اللّه أنداداً یحبّونهم کحبّ اللّه ...»
«برخی از مردم معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند و آنها را همچون خدا دوست میدارند ... .»
نظام متقن و پیچیده طبیعت شاهد صادقی است بر عظمت خالق متعال و علم بیپایان و قدرت سترگ او. قوانین دقیق حاکم بر هستی و سازگاری آنها با زندگی بشر گویای حکمت و رحمت الهی است.
اگرچه انس بشر با طبیعت و تکراری بودن حوادث طبیعی همانند طلوع وغروب خورشید و آمد و شد شب و روز وبه بار نشستن درختان و... باعث فراموشی و غفلت انسان میشود.
یکی از اهداف قرآن بیدار کردن انسان از این خواب غفلت است. قرآن همیشه حوادث روزمره را طرح و انسان را به تأمل در آنها فرا میخواند وهمه این پدیدهها را به عنوان آیات ونشانهها معرفی میکند. قرآن برای نشان دادن عظمت خالق متعال میفرماید:
«تبارک الذی جعل فی السماء بروجاً و جعل فیها سراجاً و قمراً منیراً هو الذی جعل اللیل و النهار خِلْفَةً لمن أراد أن یذّکّر أو أراد شکوراً»(20)
«[فرخنده و] بزرگوار است آن کسی که در آسمان برجهایی نهاد و در آن چراغ قرار داد و ماه نوربخش را، اوست که برای هر کس که بخواهد عبرت گیرد یا بخواهد سپاسگزاری نماید، شب و روز را جانشین یکدیگر گردانید.»
خداوند در این آیه پاسخ مشرکان را میدهد که میگفتند «رحمن چیست» و آن را از روی تمسخر ادا میکردند. قرآن میفرماید: با عظمت و پربرکت است کسی که در آسمانها منزلگاهها و برجها قرار داده است. برج در اصل به معنی ظهور است و برج شهر را برج مینامند؛ زیرا بلندتر وآشکارتر است. برج بر قصرهای بلند نیز به همین دلیل اطلاق میشود. مقصود از برجهای آسمان صورتهای مخصوص فلکی است که خورشید و ماه در هر فصل و هر موقع از سال در برابر آنها قرار میگیرند. مثلاً وقتی میگویند «خورشید در برج حمل قرار گرفته»؛ یعنی محاذی صورت فلکی حمل است، و یا «قمر در عقرب است»؛ یعنی کره ماه برابر صورت فلکی عقرب واقع شده است.(21)
آیه، اشاره به منزلگاههای آسمانی خورشید و ماه دارد و از خورشید به عنوان چراغ یاد کرده است؛ زیرا نور او از درون خودش سرچشمه میگیرد، ولی ماه را «نور دهنده» توصیف میکند؛ یعنی روشناییبخشی او از دیگری گرفته شده است، از این آیه نظم دقیق سیر خورشید وماه در آسمان دانسته میشود.
به راستی که نظام دقیق سیر ماه و خورشید در طول سالیان سال نشانی از عظمت والای پروردگار بزرگ هستی است و همچنین نظام بدیع حاکم بر شب و روز که متناوباً جانشین یکدیگر میشوند و اگر این نظام شگفت نمیبود زندگی انسان بر اثر شدت نور و حرارت یا تاریکی و ظلمت به تباهی کشیده میشد و این خود، دلیل جالبی بر عظمت خالق و عنایت او به انسان است. قرآن برای نشان دادن رحمت خداوند و قدرت او میفرماید:
«هو الذی یسیّرکم فی البرّ و البحر حتّی إذا کنتم فی الفلک و جرین بهم بریحٍ طیّبةٍ وفرحوا بها جاءتها ریحٌ عاصفٌ و جاءهم الموج من کل مکانٍ ...»(22)
«او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر میدهد تا وقتی که در کشتیها باشید و آنها با بادی خوش [باد موافق] پیش روند، ایشان شاد شوند [ولی اگر [بادی سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین کنند که در محاصره افتادهاند در آن حال خدا را پاکدلانه میخوانند ... پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین سرکشی میکنند. ای مردم سرکشی شما فقط به زیان خود شماست ... .»
قسمت نخستین آیه نشانه قدرت خداوند در فراهم آوردن زمینههای مسافرت در خشکی و دریا است و در عین حال نشان رحمت و عنایت او که در مواقع سختی به فریاد انسان میرسد، اما افسوس که انسان فراموشکار و ستمگر است.
این آیه مخصوص بتپرستان نیست، بلکه اصل کلی درباره همه افراد دنیاپرست وکمظرفیت و فراموشکار است که به هنگام قرار گرفتن در میان امواج بلاها که دستشان از همه جا کوتاه است دست به درگاه خداوند بر میدارند و هزار عهد و پیمان و نذر و نیاز میکنند که در صورت رهایی چنین و چنان خواهند کرد، اما این بیداری و آگاهی که انعکاسی از توحید فطری است، چندان به طول نمیانجامد و همین که طوفان بلا فرونشست و مشکلات حل شد، پردههای غفلت بر قلب آنها فرو میافتد؛ پردههایی سنگین که جز طوفان بلای مجدد نمیتواند آنها را جا به جا کند! این بیداری موقت گرچه اثر تربیتی برای این قبیل افراد ندارد ولی حجت الهی را بر آنها تمام میکند و دلیلی خواهد بود بر محکومیت آنان. قرآن برای نشان دادن قدرت الهی میفرماید:
«وَاللّه خلق کلّ دابّةٍ من ماءٍ فمنهم من یمشی علی بطنه و منهم من یمشی علی رِجْلَیْنِ و منهم من یمشی علی أربعٍ یخلق اللّه ما یشاء إنّ اللّه علی کلّ شیءٍ قَدیرٍ»(23)
«خداست که هر جنبندهای را از آبی آفرید، پس برخی از آنها بر روی شکم راه میروند و پارهای از آنها بر روی دو پا و بعضی از آنها بر روی چهار [پا] راه میروند. خدا هر چه بخواهد میآفریند و خدا بر هر چیزی تواناست.»
در این آیه خداوند میفرماید: با این که اصل همه حیوانات به آب باز میگردد با این حال دارای خلقتهای بسیار متفاوت و شگفتانگیزی هستند. برخی بر شکم راه میروند (خزندگان)، برخی بر دو پا (انسان و پرندگان) و گروهی بر روی چهار پا (چهارپایان).
نیز گونههای دیگر حیات که در دریا وجود دارند یا حشرات که هزاران نوع میباشند، همه از قدرت لایزال و توانایی سترگ او بر آفرینش موجودات خبر میدهند.
زمخشری نوشته است:
«خداوند اول از خزندگان نام برد؛ زیرا نشان دهنده قدرت بیشتری از ناحیه خالق هستند؛ چرا که بدون وسیله راه رفتن راه میروند و سپس راه رفتن بر روی دو پا را که سختتر است از چهار پا بیان کرد. بر این اساس چهارپایان در آخر ذکر شدند.»(24)
قرآن برای نشان دادن حکمت الهی میفرماید:
«و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین ...»(25)
«آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم.»
خداوند در این آیه آفرینش آسمان و زمین و تمامی مخلوقات همانند حیوانات، گیاهان، انسانها، کوهها، دریاها و... را به خود نسبت داده و فرموده است: در خلقت و آفرینش اینها اهدافی والا در نظر گرفته شده و حکمت عظیمی در پس این همه وجود دارد، مقصود از آفرینش این مخلوقات نه بازیچه بوده و نه بیهوده آفریده شدهاند.
زمخشری نوشته است:
«یعنی ما این سقف برافراشته (آسمان) و این گهواره گسترده (زمین) و اصناف و انواع موجودات که غرق در شگفتی هستند را بیهوده نیافریدیم و چون حاکمان جابر که قصرها میسازند و فرشها میگسترانند و به لهو و لعب میگذرانند، نیستیم. این همه را به جهت سودمندیهای فراوان آنها انجام دادیم و حکمتهایی در آفرینش آنها قرار دادیم تا مورد مطالعه و دقت انسانها قرار گیرند و به آنها به دیده عبرت بنگرند.»(26)
قرآن در مورد گستردگی علم و دانش خداوند میفرماید:
«و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقةٍ إلاّ یعلمها ...»(27)
«آنچه در خشکی و دریاست را میداند و هیچ برگی [از درخت] نمیافتد مگر این که آن را میداند.»
قرآن کریم برای بیان دانش گسترده خداوند از محسوسات کمک میگیرد و برای نشان دادن علم بیمنتهای او به همه معلومات هستی، برگهای درختان و آنچه را در دریا و خشکی است نام میبرد.
آگاهی خدا از آنچه در خشکی و دریاست به معنی احاطه علمی او بر همه چیز است؛ یعنی او از جنبش میلیاردها موجود زنده در اعماق دریاها و لرزش برگهای درختان در تمام جنگلها وکوهها و جریان امواج نسیم در بیابانها و خمیدگی درهها و از شمار واقعی سلولهای بدن هر انسان و گلبولهای خونها و زمان باز شدن گلبرگها و حرکات مرموز تمام الکترونها درد ل اتمها و بالاخره از تمام اندیشههایی که از لابهلای پردههای مغز ما میگذرد و ... باخبر است واینها همه گوشههایی از علم بیمنتهای اوست.
انتساب فرزند به خداوند، از نقطههای اوج ظلم بشری نسبت به ساحت خداوندی است. یهودیان، عُزَیْر را پسر خدا میخواندند و گاه آن را به فرزند معنوی نه حقیقی توجیه میکردند.
مسیحیان به فرزند بودن حقیقی عیسی مسیح معتقد شده و آن پیامبر بزرگ الهی را ناخواسته و بدون رضایت خود او، فرزند خدا دانسته و به الوهیت او سر سپردند و اعراب جاهلی نیز فرزندان بسیاری برای خداوند قایل بودند. آنان ملائکه را دختران خدا فرض میکردند. قرآن میفرماید:
«قالت الیهود عزیز ابن اللّه و قالت النصاری المسیح ابن اللّه ذلک قولهم بأفواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم اللّه أنّی یؤفکون»
«یهود گفتند عزیز پسر خداست و نصاری گفتند مسیح پسر خداست. این سخنی (باطل) است که به زبان میآورند و به گفتار کافران پیشین شباهت دارد. خدا آنان را بکشد! چگونه [بازگردانده] میشوند؟»
سخن مسیحیان در مورد عیسی برخلاف اعتقاد خود عیسی است. قرآن میفرماید:
«إذ قال اللّه یا عیسی بن مریم ءأنت قلت للناس اتّخذونی و أمّی إلهین من دون اللّه قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحقٍّ ... ما قلتُ لهم إلاّ ما أمرتنی به أن اعبدوا اللّه ربّی و ربّکم ...»(28)
«(یاد کن) هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ گفت: منزهی تو، مرا نشاید که چیزی بگویم که حق من نیست. اگر آن را میگفتم قطعاً میدانستی ... من جز آنچه بدان فرمان دادی نگفتم. گفتهام که خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید.»
اعراب جاهلی نیز از سر جهل برای خداوند دخترانی فرض میکردند. قرآن میفرماید:
«و یجعلون للّه البنات سبحانه»(29)
«برای خدا دخترانی میپندارند. منزه است او (از داشتن فرزند).»
«و خرقوا له بنین و بنات ...»(30)
«برای خداوند بیهیچ دانشی پسران و دختران تراشیدند. او منزه است از آنچه وصف میکنند.»
خداوند برای ردّ این اتهام ناروا (داشتن فرزند اعم از دختر یا پسر) از جمله به پدیدههای طبیعی استدلال کرده و فرموده است:
«بدیع السموات و الأرض أنّی یکون له ولدٌ و لم تکن له صاحبة و خلق کلّ شیء ...»(31)
«(خداوند) پدید آورنده آسمانها و زمین است. چگونه او را فرزندی باشد در صورتی که برای او همسری نبوده و هر چیزی را آفریده ... .»
در این آیه خداوند از ابداع و آفرینش آسمان و زمین و این که ایجاد کننده این مخلوقات عظیمالجثه نیاز به فرزند نخواهد داشت، سخن به میان آورده است.
در آیه دیگری میفرماید:
«و قالوا اتخذ اللّه ولداً سبحانه بل له ما فی السموات و الأرض»(32)
«گفتند: خدا فرزند برگزیده است. او منزّه و برتر است (که فرزند انتخاب کند) بلکه هر چه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست.»
خداوند در این آیه میفرماید همه مخلوقات در ملکیت ما قرار داشته و تدبیرکننده همه موجودات ما هستیم و دیگر چه نیازی به داشتن فرزند است و اساساً کدامین موجود میتواند همجنس خداوند باشد، چرا که فرزند باید مجانس با پدر باشد.(33)
زمخشری نوشته است: در آیه «بدیع السموات ...» باطل بودن فرزند داشتن خداوند از سه راه اثبات میشود:
1ـ آفریننده آسمانها و زمین که اجسام بزرگی هستند با توصیف به فرزند داشتن سازگار نیست؛ زیرا فرزند داشتن از صفات اجسام است نه خالق اجسام.
2ـ ولادت در بین دو زوج همجنس اتفاق میافتد و خداوند برتر است از داشتن همجنس، پس همسری متجانس با او نیست، پس فرزند هم پیدا نخواهد شد.
3ـ چون خداوند خالق همه موجودات است، بینیاز از فرزند است.(34)
خداوند همچنین برای ردّ تهمت فرزند داشتن میفرماید:
«ولئن سألتهم من خلق السموات و الأرض لیقولنّ خلقهنّ العزیز العلیم الذی جعل لکم الأرض مهداً و جعل لکم فیها سبلاً لعلکم تهتدون والذی نَزَّلَ مِنَ السماء ماءً ... وجعلوا له من عباده جزءاً إنّ الإنسان لکفورٌ مبینٌ أم اتّخذ ممّا یخلق بناتٍ و أصفاکم بالبنین»(35)
«اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است گویند آنها را آن بیهمتا توانای دانا آفریده است. همان که زمین را آرامگاه شما کرد و برایتان در آن راهها پدید آورد. باشد که راه یابید ـ به مقصد برسید یا به شناخت خداوند راهنمایی شوید ـ آن کس که آبی به اندازه فرستاد ... از بندگانش، برای او جزیی قرار دادند. به راستی که آدمی ناسپاسی آشکار است. آیا از آفریدگان خود دختران را برگرفت وشما را به پسران ویژه ساخت؟»
خداوند در این آیه کریمه پس از ذکر نعمتهای مادی و یادآوری پدیدههای طبیعی میفرماید: آیا چنین کسی فرزند انتخاب کند؟ و انسانها را توبیخ میکند که چرا برای او از میان مخلوقاتش فرزند و جزء قرار دادهاند. زمخشری نوشته است:
«جمله «وجعلوا له من عباده جزءاً» متصل است به جمله «لئن سألتهم ...»؛ یعنی اگر از مشرکان بپرسی خالق آسمانها و زمین کیست اعتراف به وجود اللّه دارند، ولی با وجود این اعتراف او را به صفات مخلوقها توصیف میکنند و برایش فرزند قائل میشوند، و مقصود از جزء، فرزند است؛ زیرا فرزند پاره و جزیی از پدر خویش است.»(36)
مسأله معاد و زندگی دوباره و حشر و نشر انسان از مسایل پیچیدهای است که همواره در طول تاریخ ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. وجود روز واپسین از مسایل غیبی است که قرآن سعی در اثبات آن دارد.
در زمان نزول قرآن دهریّون و مادیگرایان عرب منکر قیامت بودند. قرآن سخن آنان را نقل میکند که میگفتند:
«ما هی إلاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا إلاّ الدهر»(37)
«جز زندگی دنیایی ما هیچ نیست. میمیریم و زنده میشویم و ما را جز دهر (روزگار) هلاک نکند.»
قرآن یکی از اهداف مهم خود را، توجه انسان به حیات دوباره قرار داده و از راههای مختلف سعی کرده است بین انسان و عمل او در دنیا از سویی و بین نتیجه در روز واپسین از طرف دیگر ارتباط برقرار کند.
قرآن حیات دنیایی را مقدمه حیات دیگری میداند که روزی انسان آن را ملاقات خواهد کرد و در آن روز مورد محاسبه قرار گرفته و به بهشت یا دوزخ خواهد رفت. در آن روز اعمال وکردارهای او در دنیا، سرنوشت ابدی او را رقم میزند و سعادت یا شقاوت نتیجه عملهای خود اوست.
قرآن از جمله از مثالهای طبیعی برای اثبات معاد بهره جسته و از این راه بر ذهن انسان تأثیر نهاده و وی را به تأمل در معاد واداشته است.
قرآن خلقت آسمانها و زمین را مطرح و به آفرینش این کرات عظیم بر معاد استدلال کرده است؛ چرا که خالقی با چنان قدرت، مسلماً قدرت زنده کردن دوباره مردگان را داشته و بر زنده کردن دوباره آنها تواناست. قرآن میفرماید:
«لخلق السموات و الأرض أکبر من خلق الناس و لکنّ أکثر الناس لا یعلمون ... إنّ الساعَة لآتیةٌ لا ریب فیها و لکنّ أکثر الناس لا یؤمنون»(38)
«آفرینش آسمان و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است ولی بیشتر مردم نمیدانند ... قیامت میآید و در آن تردیدی نیست ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند.»
«أولم یروا أنّ اللّه الذی خلق السموات و الأرض ولم یعی بخلقهنّ بقادرٍ علی أن یحیی الموتی بلی إنّه علی کلّ شیءٍ قدیرٍ»(39)
«آیا نمیبینند که خدای یکتاست آن که آسمانها و زمین را بیافرید و در آفریدن آنها درنماند. او میتواند مردگان را زنده کند. بلی او بر هر کاری تواناست.»
«وقالوا أ إذا کنّا عظاماً و رفاتاً أإنّا لمبعوثون خلقاً جدیداً أولم یروا أنّ اللّه الذی خلق السموات و الأرض قادر علی أن یخلق مثلهم ...»(40)
«گفتند آیا چون ما استخوان شدیم و خاکی، ما را به صورت تازهای زنده میکنند؟ آیا نمیدانند که خدایی که آسمانها و زمین را آفریده است قادر است که همانند آنها را بیافریند ... .»
خداوند در این آیات میفرماید: شما که به خلقت آسمان و زمین به دست خالق متعال معترف هستید، دیگر نباید در توانایی او بر زنده کردن دوباره انسانها شک داشته باشید و منطقاً کسی با آن توانایی برای آفرینش دوباره انسان ناتوان نخواهد بود.
«أ أنتم أشدّ خلقاً أم السماء بناها»(41)
«آیا شما به خلقت سختترید یا این آسمانی که او بنا نهاده؟»
قرآن همچنین از پدیده بارش باران و سرسبز شدن دوباره دشت و صحرا کمک میگیرد ومیفرماید:
«واللّه أنزل من السماء ماءً فأحیی به الأرض بعد موتها إنّ فی ذلک لآیةً لقومٍ یسمعون»(42)
«خداوند از آسمان باران فرستاد و زمین مرده را با آن زنده کرد. برای مردمی که گوش شنوا دارند در این عبرتی است.»
«فانظر إلی آثار رحمةاللّه کیف یحیی الأرض بعد موتها إنّ ذلک لمحیی الموتی و هو علی کلّ شیءٍ قدیرٌ»(43)
«پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده میکند. چنین خدایی زنده کننده مردگان است و بر هر کاری تواناست.»
«و من آیاته أنّک تری الأرض خاشعةً فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت إنّ الذی أحیاها لمحیی الموتی إنّه علی کلّ شیء قدیر»(44)
«از آیات قدرت او آن که تو زمین را خشک میبینی، چون آب بر آن بفرستیم به جنبش آید و گیاه برویاند، آن کس که آن را زنده میکند، زنده کننده مردگان است که او به هر چیزی تواناست.»
ابوالحسن ماوردی نوشته است:
«قرآن با استفاده از شاهد [چیزی که محسوس است و مشاهده میشود] برای غایب استدلال کرده است.»(45)
ابن عاشور نوشته است:
«احیای زمین، رویاندن مرتع و گیاه از زمین است. این آیه ضمن تذکر نعمتی از نعمتهای خداوند استدلالی نیز بر معاد است.»(46)
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، این پیامبر رحمت، از هدایت نشدن کافران و مشرکان حسرت میخورد که چرا حق و حقیقت را باور نمیکنند و چرا بدبختی و شقاوت را به جان میخرند و چرا در مقابل نشانههای روشن خداوند سر تسلیم فرود نمیآورند.
خداوند با تعابیر مختلف به دلداری حضرت میپردازد. روحیه عالی وی را میستاید وعلاقهمندی وی به هدایت همه انسانها را تمجید میکند و برای تسکین خاطر شریف آن حضرت نمونههایی از اقوام گذشته را یاد میکند که آنان نیز چون قریش از سر لجاجت و تعصب به پیامبران الهی توجهی نکردند و به مبارزه با آنها برخاسته و به آزار و اذیت و حتی قتل آنان اقدام کردند.
قرآن برای دلداری پیامبر اکرم از روشی منحصر به فرد نیز استفاده کرده است و آن بهرهگیری از پدیدههای طبیعت است. قرآن کریم بیان میکند آن گاه که قوم موسی علیهالسلام به اصرار از وی خواستار دیدن خداوند با چشم ظاهری شدند، به موسی گفته شد:
«لکن انظر إلی الجبل فإنّ استقرّ مکانه فسوف ترانی ...»(47)
«به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند مرا خواهی دید. امّا پس از تجلی خداوند کوه متلاشی شد و موسی بیهوش بر زمین افتاد.»
این که مقصود از تقاضای رؤیت الهی چه چیزی بوده و تجلی خداوند در این آیه به چه معنی است؟ بحثی است که در جای خود مطرح شده است. مسلماً این آیه در مقام دلداری پیامبر بزرگ خدا، حضرت موسی علیهالسلام صادر شده که وقتی کوهی با این عظمت و صلابت نمیتواند تحمل جلوه خداوند را داشته باشد، پس انسان با این همه ضعف سزاوارتر است به ناتوانی از دیدن ذات پاک الهی. ابو حیان اندلسی نوشته است:
«در این آیه دلداری و تسکین قلب موسی است تا سنگینی منع از رؤیت خداوند را تحمل کند.»(48)
در مورد موسی علیهالسلام اضطراب و عدم استقرار کوه در برابر عظمت جلوه الهی ابزاری برای دلداری موسی قرار گرفت، ولی برای دلداری پیامبر اسلام، این روش به کار گرفته نشده است، بلکه برعکس، قرآن با بیان نعمتهای گسترده خویش در پهنه هستی درصدد دلداری و تسلی قلب پاک پیامبر اسلام است. قرآن میفرماید:
«و إذا رأوک إن یتّخذونک إلاّ هزواً أهذا الذی بعث اللّه رسولاً ... أرأیت من اتّخذ إلهه هواه أفأنت تکون علیه وکیلاً أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً ألم تر إلی ربّک کیف مدّ الظلّ و لو شاء لجعله ساکناً ثمّ جعلنا الشمس علیه دلیلاً ثمّ قبضناه إلیه قبضاً یسیراً و هو الذی جعل اللیل لباساً و النوم سباتاً و جعل النهار نشوراً و هو الذی أرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته و أنزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحیی به بلدة میتاً و نسقیه ممّا خلقنا أنعاماً و أناسیّ کثیراً و لقد صرّفنا بینهم لیذکّروا فأبی أکثر الناس إلاّ کفوراً و لو شئنا لبعثنا فی کلّ قریة نذیراً فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً و هو الذی مرج البحرین هذا عذب فرات وهذا ملح أجاج ...»(49)
«چون تو را دیدند مسخرهات کردند که آیا این است آن پیامبری که خدا بر ما مبعوث کرده است ... آیا آن کس را که هوای نفس را به خدایی گرفته بود، دیدی؟ آیا تو ضامن او هستی؟ یا گمان کردهای که بیشترینشان میشنوند و میفهمند؟ اینان چون چارپایانی بیش نیستند بلکه از چارپایان هم گمراهترند. ندیدهای که پروردگار تو چگونه سایه را میکشد؟ اگر میخواست در یک جا ساکنش میگرداند، آن گاه آفتاب را بر او دلیل گردانیدیم، سپس سایه را اندک اندک برگرفتیم. اوست که شب را پوشش شما کرد و خواب را آرامشتان و روز را زمان برخاستنتان. اوست که پیشاپیش رحمت خود بادها را به مژده فرستاد و از آسمان آبی پاک نازل کردیم تا سرزمین مرده را بدان زندگی بخشیم و چارپایان و مردم بسیاری را که آفریدهایم بدان سیراب کنیم وقطعاً آن [پند] را میان آنان گوناگون ساختیم تا توجه پیدا کنند ولی بیشتر مردم جز ناسپاسی نکردند. اگر میخواستیم به هر قریهای بیم دهندهای (پیامبری) میفرستادیم. از کافران اطاعت مکن و به حکم خدا با آنان جهاد کن، جهادی بزرگ. اوست که دو دریا را به هم بیامیخت، یکی شیرین و گوارا و دیگری شورابی سخت گزنده و میان آن دو مانعی و سدی استوار قرار داد.»
در این آیات کریمه پس از بیان این نکته که مشرکان بر پیامبر اسلام میخندیدند و آن بزرگوار را به باد تمسخر میگرفتند، برای تسلی قلب آزرده پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشانههایی از نعمتهای الهی برشمرده شده است:
1ـ نعمت ایجاد روز و شب که بر اثر گردش زمین ایجاد شده و به تدریج تاریکی به روشنایی تبدیل میشود در حالی که اگر همیشه شب یا روز بود مشکلات طاقتفرسایی ایجاد میشد؛
2ـ نعمت خواب و بیداری؛
3ـ نعمت بادها و نزول باران؛
4ـ نعمت سرسبزی سرزمینها پس از باران؛
5ـ نعمت وجود دریاهای آب شیرین و شور و عدم مخلوط شدن آنها با یکدیگر و ... .
خداوند با بیان این نعمتها پیامبر را دلداری(50) داده و میفرماید: ای پیامبر! در برابر مشرکان محکم بایست و تسلیم هوسهای آنان مشو و به وسیله قرآن به پیکاری بزرگ با آنان مشغول شو.
از آن جا که این سوره مکی است مفسران مقصود از جهاد در این آیه را پیکار بیامان فکری و فرهنگی دانستهاند که پیامبر به آن دست زد، امّا فرمان جهاد مسلحانه با کافران پس از هجرت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم به مدینه صادر شده است.(51)
ادامه دارد
1- معارف قرآن، مصباح یزدی، ص 25.
2- سوره جاثیه (45) آیه 4.
3- المیزان، ج 18، ص 157.
4- الکشاف، زمخشری، ج 4، ص 285.
5- مجمع البیان، قم، مکتبة آیتالله مرعشی، ج 5، ص 72.
6- التفسیر الکبیر، فخر رازی، بیروت، دار الاحیاء، ج 27، ص 257.
7- الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 6، ص 400.
8- سوره ذاریات (51) آیه 20.
9- تفسیر مراغی، بیروت، دار الاحیاء، ج 27، ص 180.
10- الکشاف، زمخشری، ج 4، ص 399.
11- سوره انعام (6) آیه 99.
12- مجمع البیان، ج 2، ص 342.
13- روح المعانی، ج 7، ص 240.
14- روح البیان، ج 3، ص 74.
15- التفسیر الکبیر، ج 13، ص 111.
16- ر.ک: تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج 14، ص 267.
17- سوره نمل (27) آیه 59 ـ 60.
18- همان، آیه 61.
19- سوره بقره (2) آیه 164.
20- سوره فرقان (25) آیه 61 ـ 62.
21- ر.ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 15، ص 143.
22- سوره یونس (10) آیه 22.
23- سوره نور (24) آیه 45.
24- الکشاف، زمخشری، ج 3، ص 247.
25- سوره انبیاء (21) آیه 18.
26- الکشاف، ج 3، ص 107.
27- سوره انعام (6) آیه 59.
28- سوره مائده (5) آیه 116 ـ 117.
29- سوره نحل (16) آیه 57.
30- سوره انعام (6) آیه 100.
31- همان، آیه 101.
32- سوره بقره (2) آیه 116.
33- الکشاف، ج 1، ص 181.
34- همان، ج 2، ص 53.
35- سوره زخرف (43) آیه 9 ـ 16.
36- الکشاف، ج 4، ص 241.
37- سوره جاثیه (45) آیه 24.
38- سوره غافر (40) آیه 57 ـ 59.
39- سوره احقاف (46) آیه 33.
40- سوره اسراء (17) آیه 98 ـ 99.
41- سوره نازعات (79) آیه 27.
42- سوره نحل (16) آیه 65.
43- سوره روم (30) آیه 50.
44- سوره فصلت (41) آیه 39.
45- تفسیر ماوردی، ج 5، ص 184.
46- التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج 13، ص 158.
47- سوره اعراف (7) آیه 143.
48- البحر المحیط، ابی حیان اندلسی، بیروت، دارالفکر، 1412 ق، ج 5، ص 164.
49- سوره فرقان (25) آیات 41 ـ 53.
50- برخی از مفسران این آیات را در جهت اثبات توحید تلقی کردهاند. علامه آن را مخالف سیاق آیات میداند. المیزان، ج 15، ص 224.
51- ر.ک: فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 83؛ المیزان، طباطبایی، ج 15، ص 227.